جدول جو
جدول جو

معنی صواب بودن - جستجوی لغت در جدول جو

صواب بودن
(خوا / خا کَ دَ)
راست بودن. درست بودن. مصلحت بودن: صواب باشد که مسعدی را فرموده آید تا نامه نویسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331). خوارزمشاهی گفت: این چیست ای احمد که رفت ؟ گفتم: این صواب بود. (تاریخ بیهقی). مرا این جا مقام صواب نباشد. (کلیله و دمنه).
راستی را سر ز من برتافتن بودی صواب
گرچو کج بینان به چشم ناصوابت دیدمی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روا بودن
تصویر روا بودن
جایز بودن، سزاوار بودن، حلال بودن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ لَ شُ دَ)
خواب بردن. بخواب شدن: چون ظن افتاد که اهل خانه را خواب ربود مقدم دزدان هفت بار بگفت شولم شولم. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ)
بخواب رفتن. درربودن خواب کسی را:
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آن را که بکاخ اندر یک شیشه شراب است.
منوچهری.
ترا در بزم شاهان خوش برد خواب
ز بنگاه غریبان روی برتاب.
نظامی.
ظالمی را خفته دیدم نیمروز
گفتم این فتنه ست خوابش برده به.
سعدی (گلستان).
از تشویش دزدان خوابش نبردی. (گلستان).
نه گریان و درمانده بودی و خرد
که شبها ز دست تو خوابم نبرد.
سعدی (بوستان).
شب از درد بیچاره خوابش نبرد
بخیل اندرش دختری بود خرد.
سعدی (بوستان).
- امثال:
اگر دنیا راآب ببرد او را خواب برده است، این مثل را برای افراد بی اعتناء به امور زنند
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا گُ تَ)
راست آمدن. درست آمدن. درست بودن. راست نمودن. درست نمودن. مصلحت دیدن. استوار بودن. بجا بودن: صواب آن نمودکه خواجۀ فاضل ابوالقاسم احمد بن الحسن را... فرمودیم تا بیاورند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334). بنده را صواب آن نماید که خداوند به هرات آید. (تاریخ بیهقی ص 531). حالی تحویل صواب نمی نماید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا گُ تَ)
درست کار کردن. صحیح کار کردن. کار نیک کردن. مقابل خطا کردن. رجوع به صواب شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا گُ تَ)
مصلحت دیدن. صلاح دیدن. درست دانستن. استوار دانستن. تصویب کردن: آخر گفتند طغرل را که مهتر ما توئی بر هرچه تو صواب دیدی، ما کار میکنیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 632).
شاهد سرمست من صبح درآمد ز خواب
کرد صراحی طلب، دید صبوحی صواب.
خاقانی.
دیدن مصطفی است حجت مه
کاین دلیل صواب دیدستند.
خاقانی.
و بعد از آن خواست که بهرام چوبین در بلاد ترک رود و بهرام صواب نمی دید. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 99). برزویه گفت:اگر رأی ملک صواب بیند، بزرجمهر را فرمان دهد... (کلیله و دمنه). خردمند مباشرت خطرهای بزرگ به اختیارصواب نبیند. (کلیله و دمنه). عاقل در دفع مکاید دشمن تأخیر صواب نبیند. (کلیله و دمنه).
ماهرویا روی خوب از من متاب
بیخطا کشتن چه می بینی صواب ؟
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا شِ کَ تَ)
درست آمدن. درست بودن. بجا بودن. مصلحت آمدن: امیر گفت: سخت صواب آمد. (تاریخ بیهقی).
صواب آید روا داری پسندی
که وقت دستگیری دست بندی.
نظامی.
چو من بنوازم و دارم عزیزش
صواب آید که بنوازی تو نیزش.
نظامی.
ورأی همگنان در مشیت است که صواب آید یا خطا. (گلستان). رجوع به صواب شود
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ دَ)
داشتن. دارا بودن. مالک بودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از بواجب بودن
تصویر بواجب بودن
بایسته بودن واجب بودن لازم بودن: (پس آن به که در بحر برداشتن بواجب بود بار برداشتن) (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابر بودن
تصویر صابر بودن
شکیبا بودن
فرهنگ لغت هوشیار
روا دیدن روا دانستن به جا دانستن درست دانستن نیک انگاشتن عاقبت نیکو برای امری دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باب بودن
تصویر باب بودن
مرسوم، معمول بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
كونها جيّدةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
Fine
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
bien aller
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
быть хорошим
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
अच्छा होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
اچھا ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
ভালো থাকা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
kuwa vizuri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
iyi olmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
잘 있다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
良い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
להיות טוב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
ดี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
gut sein
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
goed zijn
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
estar bien
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
stare bene
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
estar bem
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
бути хорошим
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوب بودن
تصویر خوب بودن
być dobrym
دیکشنری فارسی به لهستانی